جوانانی که به سوریه رفتند جان خود را در کف دست خود قرار دادند و وصیت نامه خود را نوشتند
طی چند سال گذشته متاسفانه جوانان زیادی را در جنگ های سوریه از دست دادیم. جوانانی که برای دفاع از ناموس و غیرت برادر مسلمان خود شهر و دیار خود را ترک کردند و به جنگ با داعش و دشمنان رفتند. امروز در نیک صالحی می خواهیم زیباترین سخن شهید مدافع حرم را برای شما قرار دهیم. با ما همراه باشید
پرمعنی ترین سخن شهید مدافع حرم
در تصویر زیر جمله ای زیبا از یک شهید مدافع حرم را می بینید
بد نیست بدانید جوانترین شهید مدافع حرم چه کسی بود؟
شهید مدافع حرم که در سن ۲۰ سالگی در شهر حلب سوریه به شهادت رسید.
شهید سید مصطفی موسوی، جوانترین شهید ایرانی مدافع حرم که در سن ۲۰ سالگی،
به عنوان بسیجی تکاور به سوریه اعزام شد و در روز بیست و یکم آبان سال ۱۳۹۴،
در شهر حلب سوریه به شهادت رسید.
شهید سید مصطفی موسوی را که به عنوان جوانترین شهید ایرانی مدافع حرم میشناسند،
به همگان ثابت کرد که جنگیدن با دشمنان اسلام، سن و سال نمیشناسد بلکه
شجاعت و قلبی مطمئن به وعده خداوند میخواهد که همه درد ها و رنج ها را به جان بخرد
و برای رضای خدا از همه چیز خود بگذرد. در ادامه، گوشهای از زندگی این شهید بزرگوار را بخوانید:
گوشهای از زندگی شهید سید مصطفی موسوی
هوش بالای سید مصطفی
پدر شهید سید مصطفی موسوی درباره نبوغ فرزندش این چنین میگوید: «یک طرح زیر دریایی
داشت و من چندین بار به بنیاد نخبگان رفتم که ثبت کنم ولی متاسفانه پیگیری صورت نگرفت.
گفتند که این طرح، هزینه بالایی دارد و مدت زمان
زیادی میبرد. مصطفی خودش طرح را برای کانادا فرستاد و تایید هم شد.
اما مصطفی گفت من دوست دارم این طرح را به کشور
خودم ارائه بدهم و از دادن طرحش صرف نظر کرد. او برای همه کارهایش برنامهریزی داشت».
تقی همتی از همرزمان شهید موسوی نیز، درباره توانایی و هوش بالای این شهید بیان میکند:
«پسر آرامی بود و چهرهای بسیار دلنشین داشت، اما آنچه او را از دیگر بچههای همسن
و سالش متمایز میکرد این بود که از زمان خودش بسیار جلوتر بود و افکار و ایدههای بزرگی
در سر داشت، و من تا امروز پسری با این وسعت تفکر و توانمندی ندیده بودم، او هم از
نظر فنی پسر بسیار ماهری بود و هم از نظر علمی و اعتقادی در مقام بالایی قرار داشت.
مصطفی خیلی کتاب میخواند؛ یک روز کتاب «جستاری در خاطرات حاج قاسم سلیمانی» نوشته علی اکبری مزدآبادی را میخواند که سردار سلیمانی آمد و سید مصطفی از او خواست که کتاب را امضا کند، اما سردار امتناع کرد و گفت: «درست نیست کتابی را که در مورد من نوشته شده امضا کنم و به شما که روح بزرگی دارید اهدا کنم و پیشانی سید را بوسید.»
مشرق و باشگاه خبرنگاران